همیشه وقتی پدربزرگم شعر خاصی رو میخوند, دلیل میاورد ک "این شعر برا فلان اتفاق زندگیمه, به خاطر همینه ک به جونم نشسته"...
من و عنوان پست هم دچار همچین داستانی شدیم..."یا رب نظر تو برنگردد."...






+این جمله با تمام وجود احساس شد.سنگ فرش های اطراف میدان توپخانه شاهدن!
-میخام سیاه قلم عنوان رو بکشم.تا این حد عاشقش شدم ک دلم میخواد همش جلو چشمم باشه.
"یا رب نظر تو برنگردد"