اینجا چراغی روشنه

ای ترس تنهایی من

۴ مطلب با موضوع «مرا که با تو شادم, پریشان مکن» ثبت شده است

یثم

دلم به یه سمت و سویی گرایش داره...

عقلم هی با خود ش فک میکنه

همه چیزو سبک سنگین میکنه

آخرش میگه...ولش..به دردسرش نمی ارزه

واین شد که ما الان خدمت شماییم

۰ نظر
یه دوست

من از نزدیکی های دور میترسم

وقت هایی هست که سر استجابت یه سری از دعاهات هی اصرار میکنی, اما نمیشه. چون قرار نیس بشه.
همون وقتا ته دلت, اون گوشه گوشه ها یواشکی میگی خداجون حالا اگ قرار نیس بشه پ بذار اینجوری بشه, و اصلا اصراری هم نمیکنی, خیلی گذرا.
به هفته نرسیده همون میشه...سریع.



+من عشق رو حس میکنم, دوست داشتن رو بو میکشم,...اما شدید تر از همه لمس دور شدن است.
۰ نظر
یه دوست

خدا درد عشقو زیادش کنه

انتظار برای کسی که امیدی به آمدنش نیست, دیوانگی نیست,...عشق است.
کمی درد دارد, اما شیرین است.
این درد آدم را بزرگ میکند.



+من دلم را در قاب دری جا گذاشته ام که هرگز برای برداشتنش برنخواهم گشت.
۰ نظر
یه دوست

خوشا به حال شما, که شاعری بلدید...

اولین شاعر جهان
حتما رنج بسیار برده است
ناگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت,
و کوشید برای یارانش
آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده, توصیف کند...






+جبران خلیل جبران
-بیاد کوه های بلند و خشن روستای دافی -کدکن نیشابور.
+همه چیز به طرز عجیبی در حال پیچیدن به هم است!!
۰ نظر
یه دوست