اینجا چراغی روشنه

ای ترس تنهایی من

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

استخاره

امروز توی ایستگام منتظر بودیم مترو بیاد...یهو یه علی آقایی اومد سمت قسمت خانوما...یه خانومی میشناختش و گفت با لیلا خانوم کار داری؟ اونم گفت اره.

خانومه داد زد لیلا خانوم. علی آقا هم که شرمش میومد بره پیش لیلا خانوم وسط اون همه ادم...همون اول جایگاه بانوان منتظر موند....

لیلا خانوم تسبیح به دست داد زد" خوب اومده برو خیالت راحت..." والله منم اگ میدیدم کسی با این همه امید اومده سمت جایگاه بانوان چیزی جز "خوب اومده" بهش نمیگفتم......

 

#ذوقش رو باید میدیدین.

۰ نظر
یه دوست

بیخیر

یعنی حرصم میگیره از این آدمایی که میگن " دیگی ک قرار نیس برا من بجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه" یا نجوشه!! یه همچین چیزی.

برای این که دانشگاه رو توی قضیه ای قانع کنم باید چند تا از بچه ها رو با خودم همصدا میکردم. دختره به دوستش که امضا کرده میگه ببین برا تو که فایده نداره...چرا امضاش میکنی...نکن........

 

 

*اخه ادم چقد میتونه بیخیر باشه...سیما حق داشت به بعضی آدما میگفت "بی خیر".

۰ نظر
یه دوست

وجه تشابه

این مترو هم برای ما شده مث .... نمیتونم چیزی مثال بزنم. حالا تعریف کنم خودتون متوجه میشید.

دیروز تو شلوغی و بزن بزنای مترو صورت یه خانم تو فاصله 20 سانتی متری از چشام قرار داشت.جوری که این خانم کرم مالیده بود به صورتش و کلی چیزای دیگه که دقیقا مصداق لولو به هلو بود. این خانم پیاده شد و چن ایستگاه بعد یه نفر گلدون به دست وارد شد. با دیدن گل اولین چیزی که از دهنم دراومد که " این طبیعیه؟؟" و ظاهرا طبیعی بود...اما چطور ...روی گل به اون خوشگلی و با طراوتی یه لایه از پودر مخمل و اکلیل زده بودن که خوشگلتر بشه....اما فقط تعجب برانگیزتر شده بود.این گل هم به چیزی شبیه اون خانم قبلیه دچار شده بود.

یه مادر و پسر وارد واگن شده و پسره ظاهرا یه بیماری مادرزادی داشت...محکم دست مادرشو چسبیده بود که یه وقت گمش نکنه...تو ی همون چن دقه ای که توی واگن بود چندین بار صورت مادرشو بوسید اما مادره خسته تر از اونی بود که واکنش بده...بعد پُرزای روی لباس مادرشو با دست برمیداشت...اینجا خدا هم یه روکشی به این بچه های مظلوم زده که ما خوشگلیاشونو نبینیم....

 

*شکرت.

۰ نظر
یه دوست