گند بزند به این حال و احوال سینوسی من، که اغلب، نقطه ی می نیمم مطلق دارد و گاهی هم که ماکسیمم می شود، نسبی ست.
گند بزند به این حال و احوال سینوسی من، که اغلب، نقطه ی می نیمم مطلق دارد و گاهی هم که ماکسیمم می شود، نسبی ست.
همیشه وقتی از اول زندگیت تا الان رو مرور میکنی, جز چن لحظه چیز دیگه ای به ذهنت نمیرسه...
لحظات شادی, ناراحتی, شکست و موفقیت و... لحظات ناب کودکی, بازیها, روز اول مدرسه, تنبیه ها و تشویق ها و...لحظات سرکشی و غرور جوانی...سکوت پیری و...
اما بعضی وقتا یه لحظه هایی هس که احساس میکنی زندگیت از اونجا شرو شده...انگار تا به اون لحظه زندگی نمیکردی...یه لحظه ای ک شده مرکزیت تمام لحظات قبل و بعد همون لحظه... همه روزهای زندگیت روی مداری به دور اون میچرخن...
از بالا ک به زندگیت نگا میکنی شکل کهکشان بخودش میگیره...
انگار همه زندگیت ب همون یه لحظه وصله, ک اگ نباشه بقیه مدار از هم میپاشه...
لحظه ای ک احساس در بالاترین نقطه خودش قرار میگیره و قلبت به هیجان میافته و زندگی با شور دیگه ای ادامه پیدا میکنه...یا بعضی وقتا ادامه پیدا نمیکنه و در همون لحظه متوقف میشه...
لحظه ای که تا آخر عمرت بیادشی...تو فکرشی و کاغذی رو هی سیاه میکنی,... تو فکرشی و چن ایستگاه جلوتر از مقصد پیاده میشی,... تو فکرشی غذات میسوزه,... تو فکرشی و یدفعه اشک از گونت سر میخوره.
بعضی وقتا ک کم میاری, همون وقتایی ک هر لحظه تنفسش مصاف عذاب الیمه ,یادآوری اون لحظه آستانه تحملتو میبره بالا... .
اما همش این نیست...
گاه گاهی هم دعوا میشه...جنانجالی بین عقل و احساست...بین هیجان و غرورت...که تو حق نداری تا این حد ب اون لحظه فک کنی ...عقلت یقه احساستو میگیره و میزنه تو دهنش.
اما احساس این حرف ها را نمیفهمد...باز همان نقطه...باز همان لحظه...
موهای سفیدی که لابلای موهایمان داریم ... تاوان حرفهایست که نمیتوانیم بزنیم ولی به همه می گوییم ارثیست!
اعتراف: هر چند میدانم موهایم از قبل سفیدتر خواهد شد...
هرگز از جاه طلبی و وظیفه شناسی صرف نمی توان به امری ارزشمند و حقیقی رسید, بلکه تنها با عشق و وفاداری نسبت به آدمیان و کارها چنین امری ممکن است.
"اندیشه های زرین انیشتین"
اعتراف: من به این میگم "انگیزه"...
اضافه کاری: امروز سری به خواجه زدم...غزل شماره 294...خواجه هم در احوال ما زیاده روی کرده!