این چن روز هم ک بگذره,  میشه شبیه مهر...مهر, آبان, آذر, دی و بهمن....با اینکه یه کم جا بجا شده...ولی من باید دی رو شبیه مهر بدونم تا تقویمم بهم نریزه...و اردیبهشت رو شبیه بهمن...مطمنم نفهمیدی ک چ گفتم...اونوقت تو توی بهمن بدنیا میای و من توی دی...ببین, چقد راحت خودمو بهت نزدیک کردم!!<br />  

+ هنوزم مث قبلم...هر چیزی رو ک حساب میکنم ته تهش سرو کله تو پیدا میشه...اره مث قبلم...نه مث قلبم!<br />  

+ هنوزم مث قبلم...هنوزم موهامو بطرف راست شونه میکنم و همچین شل و ول میبندمش ک فقط رم نکنه...همین...مث قبل.<br />  

+ آره مث قبلم...هنوزم ناخن های دست چپم و رو دوستتر میدارم و با راستیا مث یه نامادری رفتار میکنم و جوری سوهان میکنمشون ک انگار غلط کردن بزرگ شدن...باید هموجور کوته میموندن ...به نوعی تو سری خورشون کردم...مث قبل.<br /> 

+ مث قبل صب تا شب پشت یه در  بسته میمونم ک مثلا خیلی سرم شلوغه و اصلا سمت من نیاین و من جیززززم...اما شب تا صب قضیه فرق داره...انگار این در بسته حکم همون جیززز رو پیدا میکنه و بالجبار منو میبره کف آشپزخونه بخوابم...لای اتومات های یخچال و چک چک شیر آب...این اصلا مث قبل نیس...بلکه تازه اینجوری شده...از وقتی ک تو با پای برهنه پریدی وسط ذهنم...ترجیح میدم چک چک های شیر آب رو بشمارم تا ب چشم های تو فک کنم...<br />  

راستی چقد شبیه آبه ...چشماتو میگم...همه چی از پشتش پیداس...یه جور رسوایی خاصی داره...که هر بار دیدنش یه دلشوره خوب تو دلم ...همون دلشوره ا ک...<br />  

وااااای...باز هم فکر چشم تووووو...بهتره از امشب اتومات های یخچالو بشمرم...



++ از اقتصاد متنفرم...مخصوصا مهندسیش...