جز اینکه خود را, اهدافش را, آرزوهایش را و و و و...دو دست بسپارد به خدا...
و چند قدم عقب برود و نفس عمیق بکشد.
و منتظر بماند چه پیش خواهد آمد...
+آن لحظه اکنون است...
پیشنهاد+بی ربط به موضوع: "نامیرا"...حتما مطالعش کنید...
"دلا و جیم"... قهرمان های داستان ویلیام سیدنی پورتر- همان هنری خودمان- همان هایی ک ارزشمندترین دارایی شان را فدای عزیزترین فرد زندگی خود کردند.
ما??? چه شبیهیم به این دو. دلا و جیم مکرریم ک دم به دم, روز به روز, سال به سال بهترین دارایی مان را به پای چیزی میریزیم ک خود نابودشان کرده ایم.زندگی را پای عشق, عشق را پای غرور, غرورمان را پای آرامش, آرامش را پای ثروت و و و و....
+ هنری در پایان داستانش این زوج فقیر را عاشقانه ترین ابله ها میخواند ک برای هم هدیه میخرند.
- ما?!! ابله ترین خرمندانیم ک باد در گلویمان انداخته ایم...انگار دنیا به آخرمیرسد و ما نه...
++ مهربان ک باشی...( خوبی ک از حد بگذرد، نادان خیال بد کند)...اما تو باز هم مهربان باش.
این چن روز هم ک بگذره, میشه شبیه مهر...مهر, آبان, آذر, دی و بهمن....با اینکه یه کم جا بجا شده...ولی من باید دی رو شبیه مهر بدونم تا تقویمم بهم نریزه...و اردیبهشت رو شبیه بهمن...مطمنم نفهمیدی ک چ گفتم...اونوقت تو توی بهمن بدنیا میای و من توی دی...ببین, چقد راحت خودمو بهت نزدیک کردم!!<br />
+ هنوزم مث قبلم...هر چیزی رو ک حساب میکنم ته تهش سرو کله تو پیدا میشه...اره مث قبلم...نه مث قلبم!<br />
+ هنوزم مث قبلم...هنوزم موهامو بطرف راست شونه میکنم و همچین شل و ول میبندمش ک فقط رم نکنه...همین...مث قبل.<br />
+ آره مث قبلم...هنوزم ناخن های دست چپم و رو دوستتر میدارم و با راستیا مث یه نامادری رفتار میکنم و جوری سوهان میکنمشون ک انگار غلط کردن بزرگ شدن...باید هموجور کوته میموندن ...به نوعی تو سری خورشون کردم...مث قبل.<br />
+ مث قبل صب تا شب پشت یه در بسته میمونم ک مثلا خیلی سرم شلوغه و اصلا سمت من نیاین و من جیززززم...اما شب تا صب قضیه فرق داره...انگار این در بسته حکم همون جیززز رو پیدا میکنه و بالجبار منو میبره کف آشپزخونه بخوابم...لای اتومات های یخچال و چک چک شیر آب...این اصلا مث قبل نیس...بلکه تازه اینجوری شده...از وقتی ک تو با پای برهنه پریدی وسط ذهنم...ترجیح میدم چک چک های شیر آب رو بشمارم تا ب چشم های تو فک کنم...<br />
راستی چقد شبیه آبه ...چشماتو میگم...همه چی از پشتش پیداس...یه جور رسوایی خاصی داره...که هر بار دیدنش یه دلشوره خوب تو دلم ...همون دلشوره ا ک...<br />
وااااای...باز هم فکر چشم تووووو...بهتره از امشب اتومات های یخچالو بشمرم...